- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات با خدا و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
گرچه همیشه رازم، پیش تو برملا بود نَشکَن دل کسی که، کارش خدا خدا بود شرمندهام به قـرآن، خیلی خراب کردم ویرانۀ دل من، یک روز خوشنما بود ظرفِ پُر از تَرَک را، نقداً خودت خریدی قـلب شکـسـتۀ من، با اینکه بیبهـا بود دست از تو تا کشیدم، دنیا کِـشیدهام زد عاشق بدون معشوق، سهمش فقط بلا بود تا گوشهای نشستم، پیشم نشـستی انگار پس راه اصلی وصل، در کُنج انزوا بود حتّی نگفتهای کیست، من را بغل گرفتی بخشایشت همیشه، بیچون و بیچرا بود چادر نماز زهرا، مصداق یا مُجیر است در اوج بیپـنـاهی، مـادر پـنـاه مـا بود آب و غذای ما را، شخصِ حسن رسانده رزق از کریم خوردن، خوشبختی گدا بود بیچـارهام، به حَـقِّ حـیدر، اِلهی العـفـو مُهر قبولی من، در دستِ مرتضی بود نوکر دلش گرفته، دلتنگیاش حسین است ای کاش روزیِ ما، امـسال کـربلا بود افطارِ تشنهلبها، اشک است، اشک روضه یاد همان لـبی که، پامـالِ چکـمهها بود کهنهحصیرِ دِه هم، جـمعش نکـرد آخر آن جسمِ قطعه قطعه، از بس جدا جدا بود
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با خدا و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
تو چـنانی که منم شـیـفـتـه و دربهدرت نظـری کن که بیـایم نـظری در نظرت هر چه دیدی طـمعِ بیـشـتر و بیـشـتـرم بـاز دیـدم کــرمِ بـیـشـتـر و بـیـشـتـرت این همه جرم و خطا کردهام و در عجبم نشد اصلاً که مجـازات شوم با تـشرت کیستم؟! این همه تحویل مَگـیرم که منم بندۀ عاصی و رسوا شده و خـیرهسرت شرمسارم که همیشه عوضِ این همه لطف بـودهام در هـمۀ عـمر فـقـط دردسـرت لطف کردی و رساندی منِ تنها شده را به مناجـات ابوحـمزه و فـیض سحـرت قَـسـَمت میدهـم امـشـب بِـعـَلـیٍ بِـعـَلـی قَـسَمت مـیدهـم آری، قـسـم مُـعـتـبرت ثمر خلقت هستیست در انگـور نجـف بچشان بر لب من، جُرعهای از این ثمرت گفتمت راه تقرب به سویت چیست بگو گفتی از کرب و بلا راه بجویم به درت گفتم اصلاً چه زمان یاد حُـسین ت باشم گفتی آن ثانیه که سوخت زبان و جگرت گفتمت تشنه که گشتم چهکنم یادِ غـمش گفتی آن لحظه مدد جوی ز چشمان تَرَت گفتمت روضه بخوان تا که دلم نرم شود گفتی از تشنهلبِ در دل خون غوطه ورت گفتم اصلاً چه شده خـم شده آقا کـمرش گفتی ایکاش نبـیـنی غم و داغ پـسرت کاش هرگز نشود تا که ببینی روی خاک مثل تسبیح تنش ریخته در دور و برت
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با خدا و روضۀ امیرالمؤمنین علیهالسلام
ای به سویت دل هجران زدۀ ما نگران کوی وصل تو بود مقصد خونین جگران در شب قدر، شب راز و نیاز ملکوت نـالـه دارنـد به درگـاه خـدا مـنـتـظران اینهمه سوخته دل در سفر کوی توأند شوق دیـدار تو دارند همه هـمـسـفران جاده در جاده نشـستیم که هنگام عبور بنـشـیـند ز تو گردی به رخ رهگذران بگـذارید رقـیـبان هـمگی طـعـنه زنـند حال ما را که نـدانـند، ز ما بیخـبران باکی از دیـدۀ غـفلت زدۀ دشمن نیست چون به جایی نرسد دیدۀ کـوتهنـظران با تو مـا هـمـسـفـر کـوفـۀ دردیـم هـمه تا بسوزیم به حال همه خونین جگران شد دوتا فرق علی در دل محراب دعا میرود نالۀ هستی ز کران تا به کران میکـشـد آه ز انــدوه پــدر دخــتــر او آه او شعـله زند، شعـله به جان دگران یک طرف نالهزنان در غم او دخترهاش یک طرف اشک فشانند ز ماتم پسران «یاسر» از چشم مخواه این که نجوشد اشکش میشود داغ در اندوه عـلی پـردهدران
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
دردا که از دیار شما رخت بسته است مردی که روزگار، دلش را شکسته است بعد از عـلی، شرافت و ایمان یتـیم شد زنجـیرِ اسـتوار عـدالت گسـسـته است اقرار میکند که چون او را ندیده است دنیا که بر فـضایل او چـشم بسته است زینپس به شانۀ چه کسی تکیه میدهد دنیا که از هجوم ستم، سخت خسته است بعد از علی، جهان به تباهی سلام کرد بیآفـتابِ او، به سـیاهی نـشـسـته است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
کی میشـود شـبـیـهِ تو پـیدا؟ علی علی بعد از تو خاک بر سر دنـیا، علی علی دستِ حق و زبانِ حق و چشمِ حق، بهحق آئـیــنـۀ خـدای تــعــالـی، عــلـی عــلـی نامـت دوای درد و کـلامـت شـفـای دل استـادِ ذو فـنـونِ مـسـیـحـا، عـلـی عـلی شاهینِ تـیـز بـیـنِ تـرازوی خـیر و شر فرمانروای مـحـشـرِ کـبری، علی علی پیرِ خرد بـدایـه به نـامِ تو کرد و گفت: حقِّ مـبـرهـن است هـمـانا عـلی، عـلی آموزگارِ عـشـق گـریـبان درید و گفت: دردا و حـسـرتـا و دریـغـا عـلی، عـلی شیخان و زاهـدان و فـقـیهان و مـفـتیان حق حق عـلی علی، یا مـولا علی علی یک شمّه از کلامِ تو شد چشمه، موج موج یک چشمه از سکوتِ تو دریا، علی علی دنیا هـنـوز نــام تـو را مـیبَــرد مــدام دنیا هـنـوز مـحـو تـمـاشـا: عـلی، عـلی دنیا هنوز تـشنۀ شـمـشـیرِ عـدلِ توست آن تـلختـرْ شـرابِ گـوارا، عـلـی عـلـی دیگر علی ندید به خود خاک و، دید اگر پیش از تو بود حضرت زهرا علی، علی یکچند بود حـضـرت زهـرا انـیس تو یکعمر... آه، تـنـهـا تـنـهـا عـلی عـلی دستِ عـقـیل سوخت که گـویند دشمنان «با دوست هم نکرد مدارا علی»، علی گفتیم «در نمازش...» گفتند «در نماز؟ او هم نماز میخواند آیا؟ علی؟ علی؟» یاران و زهرِ غَدر، شیاطین و تیغِ کین ای زخـمخـورده از هـمۀ ما، علی علی بیراهه است و ظلمت، بیراهه است و ظلم بانگی بزن به خـیل رعـایـا، علی علی ما ماندهایم و معرکه، ما مـاندهایم و تیغ ما ماندهایم و صف به صف اعدا، علی علی من با زبـان خـاک چگونه بخـوانـمـت؟ بـالانـشـیــنِ عــالـمِ بـالا، عــلـی عــلـی دنیای بـیتـو تـودۀ خـاکـیست بـیخـدا بعد از تو خاک بر سرِ دنـیا، علی علی تنها، غـریـب، تـنـهـا، حـتـی مـیـانِ مـا حتی در این مـراسـمِ احـیـا، عـلی علی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
ای علی مرتضی! تو مظهر ذات خدایی ما سِوَی اللّهاند ظلّ تو، تو ظلّ کبریایی غیب مطلق شد زِ مشکاتِ رُخَت بی پرده ظاهر آری ای مِرآت ایزد! پای تا سر حقنمایی عقل چون سنجد مدیحت؟ زان که تو عین مدیحی فهم چون گوید ثنایت؟ زان که تو عین ثنایی هم تو اوّل، هم تو آخر، هم تو باطن، هم تو ظاهر هم تو غالب، هم تو قاهر؛ مُبتَدا و مُنتهایی سالکان حقطلب را در طریقت دستگیری عارفانِ رازدان را در حـقیقت پیشوایی بی کسان را مُستجاری، بی قراران را قراری بیدلان را غمگساری، دردمندان را دوایی جوهر عدلی و احسان، معدن علمی و ایمان منـبع نـوری و برهـان، پـادشاه لافـتایی جُز تو نگْشاید دگر کس عُقَده از کار خلایق در جهان تنها تو ای دست خدا مشکلگشایی در نماز از مرحمت انگشتری دادی به سائل تو ولی مـؤمـنـین شاها به نَـصِّ اِنّـمایی مخزن اسرار مکـنونی و گنجور حقایق قَدْر بخشای قَدَر، فرمانده حکـم قضایی محرم اسرار غیبی در مقامِ «لی مَعَ اللّه» هـمـنـشـین احـمـد مُخـتار در بزم دنایی قطرهام من قطره آخر وسعت دریا چه سنجد؟ تُو یمِ فضل و محیط جود و دریای سخایی
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام قبل از شهادت
زینب کـنـار لالـه پـرپـر صبـور باش در داغ بـالهـای کـبـوتر صبـور باش من میروم شبـانه غـریـبـانـه دخـتـرم بر سوز این غریبی حیدر صبور باش ایـنـجـا هـنـوز اول راه اسـت دخـتـرم زینب کـنار تـشت بـرادر صبور باش مانـند کـوه بـاش و کـنار حـسـین خود در اضطراب لحظۀ آخـر صبور باش تو عـزّت قـبـیـلهای ای دخـت فـاطـمه دخـتر کـنار پـیـکـر اکـبر صبور باش تقدیرِ هرچه نام علی، تیغ در گلوست آرام باش و با دل اصغـر صبور باش ای خـواهـر دلاور ســردار عـلـقـمــه بر داغهای دست بـرادر صبـور باش تنها تویی و دشت پُـر از درد بیکسی در چشم بیحـیایی لشکـر صبور باش بر نیـزه میشود سر هفتاد و چند عشق زینب به زیر سایۀ یک سر صبور باش آن دم که چوب بر لب عطشان میزدند جان پـدر، به جان پیـمبر صبور باش
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
کـنـار بـسـتـرت خواهی نخواهی دو چـشمم میرود امشب سیـاهی به این فـرقـی که مـانـنـدِ دلـم شد الــهــی یـــا الـــهــی یــا الـــهــی نگاهی که دلم بال و پرش ریخت بجای اشک، خون چشم ترش ریخت دلـم حـال یـتـیــمـی دارد امـشـب که سقفِ خانهاش روی سرش ریخت تو خوردی ضربت و دختر شکسته تو را این نه غـمِ مـادر شـکـسـته ندارد مـرهـمـی این فـرقِ زخمی شـبـیـهِ پـهـلـویی که در شکـسـته چِه سان بر تو دو چـشـمِ تـر ببندم چـگـونـه مـرهـمـی بـر سـر بندم به ایـنها بـنـد، خــونِ تـو نـیـایـد مـگـر بـا مـعـجــرِ مــادر بـبـنـدم هـمیـن که فـرقِ تو پـاشـیـد خندید هـمیـن که مـجـتـبی نـالـید خـنـدید تو از شیرِ خودت دادی به قـاتـل همیـنـکه شـیـرِ تو نـوشـید خـندید عوالم را همین که زد، بهم ریخت غمی این خانه را آمد بهم ریخت بـمـیـرد نـانـجـیـبـی که تـو را زد خـدایـا حـال مـا را بد بهم ریخت
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
فراتر است، از ادراک ما حقیقت ذاتش کسی که آیـنۀ ذات کـبریـاست صفـاتش کسی که وحی به شوق کتابتش شده نازل که خطّ کـوفـی او بوده زینت کـلـماتش کسی که خطبۀ غرّاست واژه واژه سکوتش کسی که حجت بحث ولایت است زکاتش کسی که شیفـتۀ نامههای اوست بلاغت کسی که چشمۀ جوشان حکمت است دواتش علیست او که زمین مفتخر شده به حضورش علیست او که زمان معتبر شده به حیاتش علیست معنی حیّ علی الصلاة من و تو علی کسیست که میزان سنجش است صلاتش هرآنچه اشک به دامان چاه ریخت شبانه بدل به درّ نجـف شد یکـایک قـطراتش علی معادل عدل است آن عدالت دلخواه بگو به دهر که تنها علیست راه نجاتش
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
از فـرق تا ابرو ببین با سر چه کردند نامـردمـانِ کـوفـه با حـیـدر چه کردند
یــادم نـرفـتــه در مـیــانِ آتــش و دود سینه شکست از ضربِ میخِ در چه کردند
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام قبل از شهادت
زهـرا، تو بهتر از همه دردِ مرا دانی زین روست، از جنت علی را سوی خود خوانی پهلو شکسته، مَحرمِ این فرقِ بشکسته است من دردِ تو دانم، تو هـم دردِ مرا دانی سی سال با بغضِ مغـیره روبرو بودم تـرمـیم شد با تـیغِ ملجـم، زخـمِ پنهانی قنفذ به بازویت نزد، بر جانِ حیدر زد بر من غلافِ تیغِ او میخورد، هر آنی تو پشتِ در افتادی و من در دلِ محراب هر دو بـپـای یکـدگـر هـستـیم قـربانی دلها بـسـوزد از برای زینبت، زهـرا روزیکه میگِریَد ز هفتاد و دو قربانی سرها به نیزه، جسمها غلتان بخون، عریان اهلِ حرم غـارت زده، با چـشمِ بارانی گـفـتـند این مردم تـلافی میکـنـیم، اما سیـلی شود سـهمِ یـتـیـمـانـم به مهمانی بارانِ سنگِ کوفه را، باید تحـمل کرد اما تـصدق دادنَش، دارد چه جـبرانی؟ بزمِ شراب و اشکِ زنها جای خود، اما گریه به ناموسِ علی را، نیست پایانی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
اگرچه زخـم سرش را تمام میديـدند ولی ز زخـم عـمـيق دلـش نپـرسـيدند كسی نخواست بپرسد چرا سرش بشكافت اگرچه مـردم بی درد كـوفه ميديـدند شبی نخفت علی از غـم جهـالت خلق ولی تـمـامی آنـان ز جـهـل خوابـيدند نرفت رنگ سياهی بُرون از آن دلها ز داغ سُرخ عـلی، گر سياه پـوشـيدند به غـير اهل ولايت، هـنـوز هم آنـان اسيـر وسـوسـه و اهل شك و تـريـدند علیست چون شب قدر خدا كه اين مردم ز قـدر و منـزلـتش نكـتهای نفـهـميدند علی حقيقت عدل است و تا ابد زندهست ولی تـمـامی آنـان ز جـهـل خوابـیدند خدا گواست كه در كربلا همين مردم گُلان باغ علی را به نـيـزهها چـيـدنـد چه روزگار غريبی بُود كه بعد از او به اشك زينب او اهل كـوفه خـنديـدند دلم گـرفته «وفایی» بیا که گریه کنیم به احترام غمی که به شیعه بخـشیدند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
حیدر به بستر خود، حالی غریب دارد دخـتر کـنار بـابا، «امن یُجـیب» دارد خون، کرده ارغوانی، گلچهرۀ علی را زینب نگاه بر این، «شیب الخضیب» دارد اشک حسن چکیده، از چشم خونفشانش حسین در دل خود، غـمی عجیب دارد آوای واعــلـیــا، پُـر کـرده آسـمــان را هر کودک یـتـیـمی، در دل لهیب دارد پیداست که دوایی، غیر از شهادتش نیست وقتی نگاهِ حـسرت، بر او طبیب دارد گرفته محسنش را، بر روی دستْ زهرا حـبیـبه شوق وصلِ، روی حـبیب دارد دنـیا نداشت پاسِ، این رحـمت خـدا را بعد از علی جهانی، «حسرت» نصیب دارد از غربت عـلی و، از دعوت حسیـنش پیداست کـوفه نسلی، مردمفـریب دارد ای کاش بر «وفایی» گویند عندلیباش گرچه به باغ وصفش، بس عندلیب دارد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
چه در هیبت، چه در غیرت، چه در عشق، اولین هستی میان بهـترین اولاد آدم، بهـتـرین هستی جهان عمریست درماندهست در تردید و شک، اما تو خود عینالیقین، روحالیقین، حقالیقین هستی من از فتحِ درِ خیبر به دستان تو فهمیدم که تو دست توانمند خدا در آستین هستی سرِ در چاه را باور کنم یا ذوالفقارت را؟ که گاهی آنچنان هستی و گاهی اینچنین هستی بگو از استخوان در گلو، از خار در چشمت که پُر از خطبههای ناتمام آتشین هستی بگو چشم نبی روشن، بگو چشم حسودان کور برای فاطمه تنها تو در عالم قرین هستی از آن روزی که چشمم باز شد، در گوش من خواندند: «که تو تا لحظۀ آخر، امیرالمؤمنین هستی»
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
اذان شیر حق در کوفه با خود یک خبر دارد که مولا با دلی خون، در جهان عزم سفر دارد دو دستش بر دو گوش است و دو چشمش بر سما آری به هر الله اکبر در گلو بغضی دگر دارد چه با تعجیل آید سوی محراب دعا امشب یقین دارم که از صبح وصال خود خبر دارد نه تنها او دلش گردیده تنگ همسرش زهرا که زهرا هم دو چشمش در ره و بر او نظر دارد گرفته دست خود را بر محاسن، ذکر میگوید تو گویی انتظار صبح در وقت سحر دارد عدو برخاسته از خواب و مولا رفته در سجده لبی خندان، دلی آرام در موج خطر دارد ندای «قَد قُتل» را بشنوید ای مردم کوفه! عدالت شد یتیم و گریه از داغ پدر دارد شب قدر است، هر کس روی سر بگرفته قرآن را علی از فرقِ از هم وا شده، قرآن به سر دارد رفیق نخلهای کوفه را کشتند در مسجد که هر نخلی به جای میوه از داغی ثمر دارد به «میثم» سوز دل دادند از داغ علی امشب که سوز شعر او بر سنگ خارا هم اثر دارد
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با صاحب الزمان و روضۀ امیرالمؤمنین علیهم السلام
ز جام نام تو دارد لبم تر میشود امشب خدا را شکر که با تو شبم سر میشود امشب بزرگی کن نیفتد طشت رسوایی من از بام که از فریاد آن گوش فلک کر میشود امشب تعارف نیست میدانم نبودم نوکر خوبی به دستان تو نوکر باز نوکر میشود امشب دعا کردم پر از کرببلا، مشهد، نجف باشد اگر تقدیر من دارد مقدر میشود امشب من و آلوده دامانی، برایم روضه میخوانی؟ که بعد از روضه هر جانی مطهر میشود امشب علی تا گفت یا زهرا، حسن در گوش زینب گفت: پدر آمـادۀ دیـدار مـادر میشـود امـشب بریـده تـیغ تا ابـرو، ولی با دیدن پهـلـو دوباره زنده یاد آتش و در میشود امشب تمام دستها بر دامن باب الحوائجهاست یکی دارد دخیل موی اصغر میشود امشب یکی هم حاجتش را امشب از بیدست میگیرد یکی هم در خرابه دیدهاش تر میشود امشب خرابه دختری دارد که بر دستان بیجانش سری دارد که با آن روضهام سر میشود امشب
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
ای نخـلها! چرا همه امشب خـمیدهاید افـسرده، سـیـنه سوخـته و داغ دیـدهاید ای چاههای خستۀ کوفه! علی کجاست؟ آیــا صـدای نــالــۀ او را شـنـیــدهایـد؟ در مـسجـد ای نـمـازگـزارانِ داغـدار! بنشسته سر به جیب خموشی کشیدهاید؟! افسرده، دل شکسته، پریشان و نا امید گـویـا تـمـامـتـان ز عـلی دل بـریـدهاید ای داغدیـدگان عـلـی! نـالـه سـر کـنید ساکت نسـشـتهاید و خموش آرمیدهاید! ای دشـمـنـان دیـن خـدا! با کـدام جـرم هنگام سجده، فـرق علی را دریدهاید؟! مرغـابـیان! شما که گـرفـتـید عبای او در لانهها چرا همه ساکت خـزیدهاید؟! عـمّامه زرد و چهره ز عـمّامه زردتر ای رنگها ز صورت مولا پـریدهاید! ای نالهها! ز داغ علی بس که سوختید آتـش درون سـیــنــۀ مــا آفــریــدهایــد ای اهلبیت! جان به فداتان که از کرم سوز درون «مـیثـمتـان» را خـریدهاید
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
ســلام مـا بـه عـلـی و نـمــاز آخـر او به حـال راز و نـیـاز و به دیـدۀ تـر او سلام ما به عـلی و به عـدل و ایـمانش سلام ما به رخ غرق خـون و منبر او سلام ما به سجودش که رنگ خون دارد سلام ما به رخ غـرق خـونِ اطهـر او سلام ما به پـریـشـانی حـسین و حـسن ســلام مـا بـه دل پــُر ز آه دخــتــر او سلام ما به نـفـسهـای نـفـْس پیـغـمـبر ســلام مــا بـه فــروغ نــگــاه آخـر او سلام ما به غـمـی کز مـدیـنـه دارد او سـلام مـا به مـلاقـات او و هـمـسر او چو خاک اوست سزای ابوذر و مقـداد فتاده است «وفائی» به خـاک قـنبر او
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
نَخْلى از اَشك تو سيـراب نگرديد دگر از همان لحظه كه بر فرقِ تو شمشير آمد حوريان هم به عزاى تو سيه پوشـيدند تا بِه گـوشِ فـَلَكَـتْ، نَـعـرۀ تكـبـير آمد شير، تَجْويز به درمان سَرت كرد طبيب هر كه آمد به مُـلاقـات تو، با شير آمد صُحبت از شير شد و رَفت دلم كربوبلا كه به ميدان، پسرى با پـدرى پـير آمد قَدْرِ يك جُرعه ازين شير، اگر داشت رُباب طفـل مىمـانْد، ولى حـرمله با تير آمد
: امتیاز
|
ذکر مصائب شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در شب نوزدهم
دو لقمه اشک و نان و بغض خورد از سهم افطارش نمکدان ریخت بر زخم دلِ از زخم سرشارش تبسمهای بغضآلود، از درد دلش میگفت نگاهش روضه بود؛ اما لبش میکرد انکارش دو چشمش ابر شد وقتی نگاهش را به بالا دوخت تمام آسمان شد خیس، از آیات رگبارش سکوتش را شکست «انا الیه الراجعون»هایش نمیدانم چرا بوی سفـر میداد اذکارش قدومش خسته بود از ماندن و رؤیای رفتن داشت همان مردی که در دل، دردهای مردافکن داشت پدر از کوچههای نوحۀ «بابا بمان» میرفت زمین، همراهِ جانش آسمان تا آسمان میرفت به زخم شانهاش فرمود: امشب استراحت کن به وقت هر شبش، این بار بیانبان نان میرفت کلون در دخیلش را گره میزد به دامانش و بابا از میان روضۀ در، روضهخوان میرفت تمام شهر، خوش بودند در خوابِ زمستانی امیرالمؤمنین از دستِ سرد کوفیان میرفت شهادت داد بر مظلومیاش همراه گلدسته مراد «اشهدُ انّ علی» سمت اذان میرفت قـدوم قـبلۀ سیار، مسجـد را مـزیّن کرد چراغ روضۀ خود را به دست خویش روشن کرد به وقت سجده، مسجد اتفاقی را خبر میداد سجودِ آخر مولا به ذکرش بال و پَر میداد به دستی مست، میرقصید تیغِ کهنۀ کینه چه شمشیری که زهرش بوی خونِ میخ در میداد خدای روضه از آوار ارکانُالهدیٰ میگفت نمازِ غرق خون «فزتُ و ربّ الکعبه» سر میداد تَرک در تارک خورشیدِ نخلستانیِ کوفه خبر از آیۀ مکشوفۀ «شقالقمر» میداد شب قدری که قرآن جای قرآن، تیغ بر سر داشت درخت آرزوی دیدن زهـرا ثـمر میداد محاسن را خضاب و دست خود را شُست از دنیا به جای یا علی؛ هنگام رفتن گفت: "یا زهرا"
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
با روضـۀ قـرآن بهسـر قـرآن گـرفـته یـادِ پـدر کـرده بـبـیـن بـاران گـرفـتـه تـابـوت رفـته کـودکی غـافـل هـنـوزم یک کاسِه شـیرِ تـازه در دستان گرفته جز چاه وُ نخـلـستان ُو گـلـدسته به یادِ نـجـوایِ او حـتـّی دلِ ویـران گـرفـتـه مـولا شده مـهـمـانِ یـاری که هـنـوزم دستی به رویِ پهـلـویِ سـوزان گرفته زخمِ سرَش را با پَرِ زخمی شده بست خونی چکید و باز روضه جان گرفته یـــادِ تَــهِ گــودال اُفــتــاده بــمـــیـــرم نیزه به کـتـف وُ گونه ُو دندان گـرفته خـنجـر نمیبُـرّید خواهـر زجر میدید در پنجِـه ظالـم مویِ ندبهخـوان گرفته
: امتیاز
|